شبلی
2013
✌
سپاسگذاری از نویسندهگانه دقیقه زبانه فارسی!
طی پنج سال گذشته که پس از یک وقفه طولانی با براهانداختن وبلاگی دوباره به ادبیات فارسی و فارسی زبانها نزدیک شدم تغییرات عجیب و غریبی در این زبان به چشمم خورد. در ابتدا فکر میکردم اشکال از من است و زبان مادری را فراموش کردهام یا از ادبیات جاری کشور خیلی دور افتادهام اما رفتهرفته دیدم که خیر؛ مثل اینکه اشکال کار جای دیگریست!
اول از همه میپردازم به مصادر«گذاردن» و «گزاردن»:«گذاردن» به معنی قرار دادن و نهادن و مصدر «گزاردن» به معنی بجای آوردن است و عمومآ دیده میشود که این مصادر به اشتباه به جای هم بکار برده میشوند؛ به نظر شما آیا درست است که بنویسیم «سپاسگذاری کردم»؟ آیا این سوآل در ذهن خواننده ایجاد نمیشود که فاعل سپاس را کجا گذاشته؟! توی گنجه؟! زیر فرش؟! روی میز؟! نمونه دیگر کاربرد عامیانه فعل «گذاردن»یا «گذاشتن» است مثلآ در جمله «بزار ببینم!»
بیشترین اشتباه فاحشی که در نوشتارها به چشم میخورد مربوط است به حرف «ه» غیر ملفوظ در آخر کلمات که طفلک بدجوری مورد سوء استفاده قرار گرفته! طبق قاعده، در کلماتی که به «ه» غیر ملفوظ ختم میشوند چنانچه با الف و نون جمع بسته شوند برای سهولت تلفظ «ه» انتهایی به «گاف» تبدیل میشود؛ مثلآ نمینویسیم آیندهان و نه حتی آیندهگان؛ بلکه صورت صحیح «آیندگان» است. طبق همین قاعده، اگر بخواهیم به چنین کلماتی «ی» مصدری یا صفت نسبی هم اضافه کنیم باز «ه» به «گاف» تبدیل میشود؛ مثل: پوشیدگی یا چسبندگی و غیره. بنا بر این نوشتن کلماتی از قبیل زندهگی، دلمردهگی، یا روزمرهگی و غیره هم اشتباه محض است.
نوع دوم اشتباه در بکار بردن حرف «ه» زمانیست که از آن بجای «کسره اضافه» استفاده شود. در ترکیبات اضافی(موصوف و صفت یا مضاف و مضاف الیه) جزء اول با یک کسره به جزء دوم اضافه میشود و معمولآ هم این کسره نوشته نشده اما تلفظ میشود. مثلآ مینویسیم: دست روزگار یا پای حادثه. اگر بنویسیم «دسته روزگار» انصافآ برای خواننده شبهه ایجاد نمیکنیم؟! اصولآ آیا «روزگار» دسته دارد؟! حالا طبق قرارداد پذیرفتهایم که برایش «دست» قائل شویم اما «دسته» دیگر نمیگنجد!!! «پایه» داشتن حادثه هم محل تردید است! نکته دیگر اینکه اگر افزودن «ه» وقت اضافه شدن به کلمهای دیگر صحیح باشد، تکلیف کلماتی از قبیل گله یا چهچهه وقتی که موصوف یا مضاف واقع میشوند چیست؟ آیا باید نوشت: گلهه گوسفندان یا از آن فجیعتر، چهچههه دلنشین؟!
حالا برای بعضی حرکتها میتوان کلاه شرعی دوخت! مثلآ حروف تنویندار را با منطق عاری کردن زبان فارسی از واژههای عربی اگر بدون تنوین بنویسیم(مثل: ابدن بجای ابدآ) باز تا حدودی توجیه پذیر است؛ ولی در عین حال توجه کنیم که خود واژه «ابد» هم عربیست! اما جایگزین کردن «خوا» با «خا» به نظرم جزو این موارد خصوصآ در مصادری مثل «خاستن» و «خواستن» که معانی کاملآ متفاوتی دارند نیست؛ بعلاوه، باید توجه داشته باشیم که هیچیک از زبانهای شناخته شده دنیا عاری از واژگان بیگانه نیستند.
اشکال اینجاست که چنین خطاهایی حتی درمیان اقشار تحصیلکرده و مسلط به زبان و ادبیات فارسی هم به چشم میخورد که با توجه به زمینه قبلی اطلاعات ادبی که دارند دردناکتر بوده، قطعآ چیزی بجز یک عادت نادرست نوشتاری نیست و بیاختیار آدم را به یاد آن سنگی میاندازد که یک دیوانه در چاه انداخته و صد عاقل از در آوردنش عاجزند! فردی از روی بیدقتی واژه خاصی را به اشتباه مینویسد؛ خواننده آن را میخواند و املای غلطش در ذهن میماند و بعدآ خود خواننده هنگام نوشتن ناخواسته همان اشتباه را مرتکب میشود و به این ترتیب «شاهده اشتباهاته فاحشه نوشتاری در زبانه شیرینه مادری خواهیم بود»! باید توجه داشتهباشیم از آنجا که عادات نوشتاری به سرعت تثبیت میشوند و اصلاح یا تغییرشان عمومآ به دشواری انجامپذیر است با اندکی بذل توجه هنگام نوشتن خواهیم توانست از ایجاد عادات نادرست در نوشتن جلوگیری کنیم. به قول معروف «پیشگیری بهتر از درمان است!» مواردی که اشاره شد در شرایطی که به قول چامسکی«زبان پدیدهای است که در سیر تحول خود رو به ساده شدن دارد» نمونه بارز پیچیده کردن(حداقل از نظر تعداد حروف کلمه) و مصداق حشو است.
0 comments: