13 February 2013

0

شبلی

2013

خودکار آبی




یک خودکار آبی دارم. یادگاری است که با خودم از ایران آورده‌ام؛ حالادیگر بیست سال میشود. کوچکتر از خودکارهای معمولی است. توی دست رام است. سعی میکنم هرچه کمتر از آن استفاده کنم و به همین دلیل هم هست که اینهمه سال دوام کرده. خودکارم را خیلی دوست دارم؛ حتی یکبار سرش با یکنفر دعوایم شد!

دیروز دوباره کسی آن را قرض گرفت. با هم سر یک میز نشسته بودیم. توی دستم دیده بودش و نمی‌توانستم بهانه بیاورم؛ اگرندیده بود، میآوردم!

کفرم درآمده بود! مردک، بدون آنکه هیچکدام از ما دعوتش کرده باشیم سرش را انداخته پایین، بلند شده آمده و خودش را زورچپان کرده؛ بخوبی هم میداند که ماهیت جلسه‌هایمان چیست آنوقت حتی یک خودکار هم با خودش نیاورده. معلوم نیست چی به دستش گرفته و آمده!

با اکراه خودکار را دادم. مواظبش بودم. رفتارش را با خودکار بدقت زیر نظر گرفتم! بسیارخشن، بی‌دقت و بی‌انضباط به نظرم آمد! بیخود و بی‌جهت با آن کاغذی را -که ازیکی دیگر از رفقا گرفته بود- خط‌خطی میکرد! به همین زودی فراموش کرده بود که خودکار را «قرض» گرفته! چقدر شلخته‌وار بدست گرفته بودش! اصلآ هیچ احترامی به خودکار نمی‌گذاشت! همانطور که سخت مشغول بحثهای صد تا یک غاز و چرندش بود، هر چند ثانیه یکبار، بی هیچ دلیلی، آن را محکم روی کاغذ روبرویش پرت میکرد و دوباره برش می‌داشت!

از عصبانیت داشتم می‌مردم! کاسه صبرم کم‌کم لبریز میشد که ناگهان دیدم پنج شاخه انگشت با زمختی محض، خودکارکم را مثل چنگال مرگ در میان گرفت و بی هیچ رحمی، انتهای آن را به درون حفره متعفن دهانش فرو برد و دندانها... آه... دندانها شروع کردند به جویدن!

خون جلوی چشمهایم را گرفته بود! در فاصله نیم‌متری من داشت اتفاق می‌افتاد؛ اندام ظریفش را می‌دیدم که زیر فشار اهریمنی دندانها مجروح می‌شد، و نمی‌توانستم کاری بکنم. اگر چاره داشتم خودکار را از دستش می‌قاپیدم!

توی دلم غوغایی بود! بالاخره در یک فرصت طلائی که خودکارک مصدومم را از دهانش درآورد و آن را دوباره -بی هیچ دلیلی- روی کاغذ پرت کرد، به بهانه اینکه لازمش دارم، با یک خیز برداشتم و دیگر پسش ندادم .

راستی، مگر ما از چیزهایی که می‌جویم مثلآ یک هویج برای نوشتن هم استفاده می‌کنیم که چیزهایی را که برای نوشتن بکار میبریم، بجویم؟! اگر بشود در تعریف شیئی به نام «خودکار» هر مفهوم دور از ذهنی را گنجاند، مسلمآ مفهوم «جویدن» را نمی‌شود!

اهمیتی ندارد که دیگران فکر کنند خسیس هستم یا هر قضاوت اشتباه دیگری؛ 
***I really don't give a F ؛ فقط نگیرید آقا جان؛ شما را به معتقداتان قسم خودکار از من قرض نگیرید! کاش همه نامهربان‌هایی که دل مرا می‌شکنند و خودکارکم را قرض می‌گیرند فراموش نمی‌کردند که اولآ، خودکار را «قرض»گرفته‌اند و ثانیآ، خودکار برای نوشتن است نه برای کارهای مشمئز کننده‌ای ازقبیل جویدن یا خاراندن سوراخ گوش یا پاک کردن چرک زیر ناخن یا چپاندن توی...! آن هم خودکاری به این نازنینی!

شايد اين مطالب را هم دوست داشته باشيد:

0 comments: