05 July 2013

2

شبلی

2013

نرخ بوسه!



به بهانه روز جهانی بوسه

عصر گرم و دم‌کرده یکی از روزهای هفته پیش که سخت حوصله‌ام سر رفته بود به قصد قدم زدن از خانه خارج شدم. مدتی که راه رفتم تشنگی آمد به سراغم. وارد کافی شاپ سر راه شدم که یک نوشیدنی خنک بخورم؛ دیدم پر است از دانشجوهایی که هرکدام یک لپ‌تاپ جلوی رویشان دارند و خیلی‌هاشان هم با حرارت به بحث و گفتگو یا خنده و شوخی مشغولند. حوصله سر و صدای زیاد را نداشتم؛ یک لیموناد خنک گرفتم و آمدم بیرون.

 روبروی کافی‌شاپ یک فضای سبز کوچک با تعدادی نیمکت هست. روی یکی از نیمکت‌ها که در سایه درختی قرار داشت نشستم. هنوز چند جرعه‌ای بیشتر از نوشیدنیم را نخورده بودم که ناگهان با صدای فریاد و بد و بیراه زنی چرتم پاره شد! در فاصله چند متری، زن و مرد جوان سی و چند ساله‌ای را دیدم که در حال بگو مگو و مشاجره لفظی بودند. چند ثانیه که گذشت کار به برخورد فیزیکی کشید و زن شروع کرد به سیلی زدن و هل دادن مرد. ضمن کتک‌ها و فحش‌هایی که نثارش میکرد، مرد را متهم می‌کرد به اینکه هزار دلار پولش را دزدیده. درست مثل یک ماده ببر خشمگین حمله می‌کرد و با ناخنهایش به چهره جوان پنجول می‌کشید. مرد اما متقابلآ هیچ حمله‌ای نمی‌کرد و فقط  سر و صورتش را کنار می‌کشید که از ضربه‌های زن در امان بماند. در یک حمله دیگر تعادلش را از دست داد و افتاد روی چمن‌ها که زن هم در چشم برهم زدنی نشست روی سینه‌اش و به پنجول کشیدن و سیلی زدن ادامه داد! جای خراشها و ضربه‌ها روی صورت مرد مانده بود و چهره‌اش یکپارچه سرخ بود. یک مشت نوجوان بیکار هم که دور و بر ایستاده بودند سخت هیجان‌زده شده و دائم میگفتند:«دعوا، دعوا» و زن را به ادامه زد و خورد تشویق می‌کردند!

بالاخره به هر وضعیتی بود مرد از روی زمین بلند شد اما زن ول کن معامله نبود. دوباره حمله کرد و ضربات پا و دست بود که نثار مرد می‌شد و در این میان مرتب تکرار میکرد که باید هزار دلارم را پس بدهی. بعد از یکی از پنجول کشیدنهای نسبتآ سخت به صورت مرد، دیدم که جوان به حالت حمله سرش را آورد به طرف صورت زن. تقریبآ مطمئن بودم که میخواهد با کله به صورتش بکوبد. در زمانی کمتر از یک صدم ثانیه در کمال تعجب دیدم که مرد به جای کوبیدن سرش به صورت زن، به سرعت بوسه‌ای به نوک بینی او زد!

این اقدام عجیب و در عین‌حال مدبّرانه مثل آبی بود که روی آتش ریخته باشند! زن که تا چند ثانیه قبل هیچ چیز جلودار خشمش نبود مثل بره‌ای رام و آرام شد و مرد او را به آغوش کشید!

نمیدانم در این گیرودار چه کسی پلیس خبر کرده بود. پلیس‌ها که رسیدند زن و مرد انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده باشد، مثل دو دلداده دست در دست هم در حال دور شدن بودند!

از ذهنم گذشت که ای زن ساده دل؛ یک بوسه از نوک بینی برایت هزار دلار آب خورد!

شايد اين مطالب را هم دوست داشته باشيد:

2 comments:

  1. بیا، حالا یه بارم جریان ختم بخیر شده، تو ولکن معامله نیستی،، ای آتیش پاره و آتیش بیار معرکه :)))))))))))

    ReplyDelete
    Replies
    1. عزیز جان اینکه ختم به خیر شدن نیست؛ یعنی یکنفر از جامعه نسوان نباید برای زنده کردن اون هزار دلار از جاش بلند بشه؟!

      Delete