شبلی
2013
✌
*من چاشنی همه بمبها را در اشکبارانم خیس خواهم کرد...
در گلویم
این بغض گلوی توست که وا میشود
به شکل شعر
این بغض گلوی توست که وا میشود
به شکل شعر
از هایهای گریههای توست که حرف میزنم
به شکل اشک
سرخ اندوه توست نگاهم
با چشمهایم
سرودهام از بارش باران
که تو واشوی به شکل شکوفه
در باغهای منفصل شعرم
سرودهام از بارش باران
که تو واشوی به شکل شکوفه
در باغهای منفصل شعرم
در همه زخمها
شکفتهام
تا تو سبز بنمایی
به شکل بهار
تا تو سبز بنمایی
به شکل بهار
از برودت این زمستان
نگاهت میکنم
و بهارت را
خزانزده میبینم
و بهارت را
خزانزده میبینم
صدا
یکسره باید صدا شوم
-چیزی، نه هیچچیز بهجز آواز-
و از فراز اینهمه دیوار و بام و خیابان و پل بگذرم
«خانه» آنسوی رودخانه مرا روزی
از پشت شیشههای متروک تنهائیش
خواهد شنید
خانه، آن پرنده بیپرواز
در آرزوی رساترین آواز
یکسره باید صدا شوم
-چیزی، نه هیچچیز بهجز آواز-
و از فراز اینهمه دیوار و بام و خیابان و پل بگذرم
«خانه» آنسوی رودخانه مرا روزی
از پشت شیشههای متروک تنهائیش
خواهد شنید
خانه، آن پرنده بیپرواز
در آرزوی رساترین آواز
پرسیدهای«وطن چیست؟»
هیچ نمیگویم!
دمی فرو میبرم
و در بازدم
چشمانم را میبندم...
هیچ نمیگویم!
دمی فرو میبرم
و در بازدم
چشمانم را میبندم...
0 comments: