20 June 2020

0

شبلی

2013

نوشتی... نوشتم


:لولیدن لولی


از روزی که اولین ساکن این خانه آدم شد

تا ماجرای سیب

هنوز جاذبه‌ای هست برای رقصیدن

تانگو

تاریک

آرام


کمری که قوس برمی‌دارد بر لامسه‌ام

آرام... تاریک... تانگو

و چه دنیایی که زیر این دامن خوابیده

راهی که در من می‌لولد

تورا می‌مالد به لوله

تا خیس شوی از فوران

و دستت گرگم به هوایی بریزد در این دیوانه

کمی بعدتر

!این برّه با نی هم نمی‌خوابد عزیزم

 ...خدایی که تو می‌جویی تلخ‌تر از مرگ است واین شراب

حاشیه‌ام را بنویس

که پستانهایت به شیر بودنشان می‌نازند
!و بنازم به این باغ برای لولیدن

  ...تانگو... آرام... آخ


شعر: سین. ب




:لولیدن لیلی

دستی که می‌لغزد نرم
روی کمرگاه خاطر

آرام... تاریک... سماع

سٌر می‌خورد با چیره‌دستی
تا زیر دامن خیال
 و در ادامه
داغ می‌شود... داغ می‌کند... می‌سوزاند
آرامگاه قامت خواهش را

دستی دیگر که لمس می‌کند

به فشاری مطبوع

دستنبوهای باغ لیلی را

و شوق
که چهره می‌ساید
بر حریر قامت عشق

راهی که می‌لولد در امتداد عطش
تا خیس کند از فوران
آبدزدک تشنه خواهش را
...سماع... آرام... آه

شعر: شبلی

شايد اين مطالب را هم دوست داشته باشيد:

0 comments: